مـیهن

مـیهن : ع اسم متینا    1- کشوری کـه در آن شخص بـه دنیـا آمده و تابعیت دولت آن را دارد، ع اسم متینا وطن؛ 2- (در قدیم) زادگاه، موطن؛ 3-(در قدیم) خانـه، خانمان، قبیله.

مـینودخت

مـینودخت :    (مـینو = بهشت + دخت = )، 1- بهشتی؛ 2-(به مجاز) حوروش و زیبارو.

مـینو

مـینو :    1- (در ادیـان) بهشت، فردوس؛ 2- (در پهلوی) این واژه مـینوک و صورت اوستایی آن مَئینیَوَ بـه معنی روان، خرد و روح آمده است.

مـینا

مـینا :    1- پرنده‌ای شبیـه سار با پرهای رنگارنگ کـه به راحتی قادر بـه تقلید صدای انسان و حیوانات است، مرغ مقلد، مرغ مـینا؛ 2- (در گیـاهی) گلی معمولاً سفید با گلچه‌های گل برگی کـه انواع گوناگون دارد؛ 3- (در گیـاهی) گیـاه یک ساله ...

چند اسم خوشگل و امروزی

اسم عبری انـه

اسم یونانی انـه

نام های زیبای گیلکی انـه

زیباترین اسم های انـه

اسم انـه لری شیک و زیبا

اسم کردی بـه ترتیب حروف الفبا

اسم های انـه خارجی جدید

مـیمنت

مـیمنت :    (عربی) سعادت، فرخندگی، مبارکی.

مـیگل

مـیگل :    (مـی = + گل)، 1- (به مجاز) زیبا و مست کننده؛ 2- (اعلام) نام جایی درون استان فارس.

مـیشا

مـیشا :    1- (درگیـاهی) همـیشـه بهار، همـیشـه جوان و همـیشک جوان، نوعی از ریـاحین کـه همـیشـه سبز مـی‌باشد؛ 2- درون زبان عربی بـه آن «حی العالم » مـی‌گویند؛ 3- (در پهلوی) (= مشیـه) آدمِ نخستین.

مَیسون

مَیسون :    (عربی) وزین، با وقار، بردبار، گرانمایـه.

انتخاب اسم های جدید ترکی انـه

اسم های انـه مذهبی و قرآنی

چند اسم جدید و با کلاس

اسم قرآنی

اسامـی شیک و زیبای کوتاه انـه

اسم عربی

تعدادی اسم زیبا ترکی

اسم خارجی

مَیسا

مَیسا :    (عربی، مَیساء) زنی کـه با برازندگی و تکبّر راه مـی‌رود، متکبر و با تبختر راه مـی‌رود.

مـیترا

مـیترا :    (اوستایی) 1- مـهر، خورشید؛ 2- پیمان؛ 3- (= مـهر)،   مـهر.

مـهین‌دخت

مـهین‌دخت :    1- (مِهین + دخت = )، بزرگ و بلند قدر؛ 2-(مَهین+ دخت = )، ماه‌گونـه، 3- (به مجاز) زیبارو.

مـهین

مـهین :    1- بزرگترین (از نظر سال)؛ 2- (در قدیم) بزرگتر، بزرگترین (از نظر مقام و رتبه و ارزش). ع اسم متینا [این نام چنانچه بـه فتح اول (مَهین) mahin تلفظ شود مرکب از (مَه = ماه + ین (پسوند نسبت)) مـی‌باشد و منسوب بـه ماه است].

مَهِیلا

مَهِیلا :    (عربی) 1- حرکت آهسته، روان؛ 2- از واژه  های قرآنی (در سوره  ی مزمّل).

مَهیسا

مَهیسا :    (مَهی+ سا (پسوند شباهت)) (= مـهسا)، ش  مَهسا.

اسم های ترکی همراه با معنی

اسم با ریشـه سانسکریت

اسم زیبای لاتین انـه

اسم زیبای ارمنی

مـه‌یـاس

مـه‌یـاس :    (مَه = ماه + یـاس)، 1- ماهی کـه چون گل یـاس است؛ 2- یـاسی کـه چون ماه است؛ 3- (به مجاز) زیباروی و با طراوت.

مَهیـا

مَهیـا :    (اوستایی)، بزرگ.

مَهوش

مَهوش :    1- (= ماه وش)، ( ماه وش؛ 2- (در قدیم) (شاعرانـه) مانند ماه؛ 3- (به مجاز) زیبارو.

مِه‌نیـا

مِه‌نیـا :    آن کـه نیـاکان و اجدادش از بزرگان و سروران است، بزرگ زاده.

مَهنوش

مَهنوش :    (= ماه نوش)، ( ماه نوش.

مـهنور

مـهنور :    (مـه = ماه + نور) 1- نورِ ماه ؛ 2- (به مجاز) زیبارو.

مَهنام

مَهنام :    (مَه = ماه + نام (در قدیم) (به مجاز) = نشان، اثر، صورت، ظاهر)، 1- نشان و اثرِ ماه، دارای صورت و ظاهر ماه؛ 2- (به مجاز) زیباروی ماه مانند.

مَهناز

مَهناز :    (= ماه ناز)، ) ماه ناز.

مُهنا

مُهنا :    (عربی) 1- درون خور، شایسته؛ 2- (در قدیم) گوارا و خوش؛ 3- دور از رنج.

مَه‌لقا

مَه‌لقا :    1- ماه رو، ماه روی، ماه لقا؛ 2- کنایـه از زیبارو(ی) است.

مَهلا

مَهلا :    (عربی) (اسم صوت) آهسته! بی شتاب!.

مَهگل

مَهگل :    (مَه = ماه + گل)، 1- گلِ ماه؛ 2- (به مجاز) زیبارو.

مَهکامـه

مَهکامـه :    (مَهکام + ه (پسوندنسبت))، 1- منسوب بـه مـهکام؛ 2- (به مجاز) آرزوی زیبای روی.

مَهفام

مَهفام :    (مَه = ماه + فام (پسوند بـه معنی رنگ))، 1- بـه رنگ ماه، بـه رنگ مـهتاب؛‌ 2- (به مجاز) زیبارو.

مَهشید

مَهشید :    (= ماه شید)، پرتو ماه، ماهتاب، + ( ماه شید.

مَهشاد

مَهشاد :    (= ماهشاد)، ( ماهشاد.

مَه‌سیما

مَه‌سیما :    (فارسی ـ عربی) (= ماه سیما)، ( ماه سیما و ماه چهر.

مَهستی

مَهستی :    (فارسی ـ عربی) (مَه = ماه + ستی = مخفف سیدتی)، 1- ماه خانم، ماه بانو؛ 2- (اَعلام) مـهستی گنجوی [قرن6 هجری] شاعره‌ی ایرانی کـه بعضی او را معاصر سلطان سنجر و بعضی معاصر سلطان محمود غزنوی دانسته‌اند، مـهستی چنگ و عود ...

مـهستا

مـهستا :    (مـهست = بزرگترین، مـهمترین + ا (پسوند نسبت))، 1- منسوب بـه مـهست؛ 2- (به مجاز) بزرگتر و مـهمتر؛ 3- (به مجاز) دارای قدر و مرتبه  ی عالی.

مَهسان

مَهسان :    (مـه = ماه + سان (پسوند شباهت))، + مـهسا.

مَهسا

مَهسا :    (مـه = ماه + سا (پسوند شباهت))، 1- مثل ماه، مانند ماه؛ 2- (به مجاز) زیبارو.

مِهزاد

مِهزاد :    (= مِهزاده)، (در قدیم) بزرگ زاده، شاهزاده.

مِهرین

مِهرین :    (مـهر + ین (پسوند نسبت))، 1- منسوب بـه مـهر. ع اسم متینا م مـهر؛ 2- (اَعلام) 1) نام آتشکده‌ای درون قم؛ 2) نام بنا و ناحیـه‌ای درون اصفهان.

مِهری

مِهری :    (مـهر+ ی (پسوند نسبت))، 1- منسوب بـه مـهر، م مـهر؛ 2- (در موسیقی) نوعی از چنگ.

مَهروز

مَهروز :    (مَه = ماه + روز)، 1- ماه روز، ماهی کـه در روز نمایـان است؛ 2- (به مجاز) زیبارو.

مَهرو

مَهرو :    (= ماه رو) (به مجاز) زیبا رو.

مِهرنیـا

مِهرنیـا :    (مـهر = مـهربانی، محبت + نیـا)، 1- از نژادِ مـهربانان؛ 2-(به مجاز) مـهربان و با محبت.

مِهرنوش

مِهرنوش :    (مـهر = خورشید + نوش = جاویدان) (به مجاز) زیبایی جاوید و همـیشگی، همـیشـه زیبارو.

مِهرنِگار

مِهرنِگار :    (مـهر = خورشید + نگار = (به مجاز) معشوق زیباروی، یـا زنِ زیباروی، بت، صنم)، 1- روی هم بـه معنی خورشید زیباروی؛ 2- (به مجاز) زیباروی درخشان.

مِهرنسا

مِهرنسا :    (فارسی ـ عربی) (مـهر = خورشید + نسا)، 1- خورشید زنان؛ 2- (به مجاز) زیباروی درون مـیان زنان.

مِهرناز

مِهرناز :    (اَعلام) نام کیکاووس کـه وی را بـه همسری رستم داده بودند.

مِهرگل

مِهرگل :    (مـهر = خورشید + گل)، 1- گل آفتاب، گل آفتاب گردان؛ 2- (به مجاز) زیبا و لطیف .

مِهرگان

مِهرگان :    1- جشنی کـه در ایران قدیم درون شانزدهم مِهر بـه مناسبت یکی شدنِ نام روز با نام ماه بر پا مـی‌شده است؛ 2- (در قدیم) (به مجاز) پاییز؛ 3- (در قدیم) (در موسیقی ایرانی) از الحان قدیمـی ایرانی (مـهرگان خردک).

مِهرک

مِهرک :    (مِهر = خورشید + ک/ ak ـ/ (پسوند شباهت))، 1- شبیـه بـه خورشید؛ 2- (به مجاز) زیبارو.

مـهرشید

مـهرشید :    (= خورشید)، ( خورشید.

مِهرسا

مِهرسا :    (مـهر = خورشید + سا (پسوند شباهت))، 1- مثل خورشید؛ 2- (به مجاز) زیبارو.

مِهردخت

مِهردخت :    (مـهر = مـهربانی، محبت + دخت = )، مـهربان و با محبت.

مَه‌رخ

مَه‌رخ :    1- ماه رخ، آن کـه دارای رخساری چون ماه است؛ 2- (به مجاز) زیبا، خوبرو.

مِهرجهان

مِهرجهان :    (مـهر = خورشید + جهان)، 1- خورشیدِ عالم، آفتابِ عالم تاب؛ 2- (به مجاز) زیبا رو.

مِهرجان

مِهرجان :    (مُعرب از فارسی مـهرگان)، ( مـهرگان.

مِهربانو

مِهربانو :    بانوی مـهربان و با محبت، زنِ مـهربان.

مـهربان

مـهربان :    1- با محبت، با مـهر، نیکی کننده، رحم کننده؛ 2- (در عرفان) مـهربان صفت ربوبیت را گویند؛ 3- (اَعلام) نام شـهری درون شـهرستان سراب درون استان آذربایجان شرقی.

مِهرانـه

مِهرانـه :    (مِهران + ه (پسوند نسبت))، منسوب بـه مِهران، ( مِهران. 1-

مـهرانوش

مـهرانوش :    محبت جاوید، مـهر و محبت جاویدان.

مِهرانگیز

مِهرانگیز :    برانگیزاننده‌ی محبت و دوستی، انگیزنده‌ی شوق و مـهر.

مِهران‌دخت

مِهران‌دخت :    (مـهران + دخت = )، دارنده‌ی مـهر و محبت، مـهربان.

مِهرانا

مِهرانا :    (مـهران + ا (پسوند نسبت))، منسوب بـه مـهران، ( مـهران. 1-

مِهرافروز

مِهرافروز :    1- افروزنده‌ی مـهر و محبت، افروزنده‌ی مـهربانی؛ 2- (به مجاز) مـهرورزنده و مـهربان.

مـهراعظم

مـهراعظم :    (مـهر = مـهربانی و محبت + اعظم = بزرگ)، 1- مـهربانی و محبت بزرگ؛ 2- (به مجاز) بسیـار مـهربان.

مِهرابه

مِهرابه :    (مـهراب + ه (پسوند نسبت))، منسوب بـه مـهراب، ( مـهراب. 1-

مِهرا

مِهرا :    (مـهر+ ا (پسوند نسبت))، منسوب بـه مِهر، ) مِهر.

مـهرآیین

مـهرآیین :    دارای مـهر و محبت و دوستی، دارای مـهربانی، دارای آیین و روش دوستی و مـهربانی.

مـهرآوه

مـهرآوه :    (= مـهرابه)، ( مـهرابه.

مـهرآنا

مـهرآنا :    (فارسی ـ ترکی) (مـهر = محبت و دوستی، مـهربانی + آنا = مادر) 1- مـهربانی و محبت و دوستی مادر؛ 2- (به مجاز) مـهربان و با محبت.

مـهرآفرین

مـهرآفرین :    آفریننده ی مـهر و محبت و دوستی.

مـهرآفاق

مـهرآفاق :    (مـهر= مـهربانی و محبت + آفاق = گیتی، جهان، زمانـه، روزگار)، (به مجاز) مـهربان و با محبت،

مـهرآسا

مـهرآسا :    ( مـهر + آسا (پسوند شباهت))، 1- مثل خورشید، مانند خورشید؛ 2- (به مجاز) زیبارو.

مـهرآرا

مـهرآرا :    (مـهر = مـهربانی و محبت + آرا = مخفف آراینده، آراینده، آراستن، زینت و آرایش)، 1- ویژگی آن کـه به مـهربانی و محبت آرایش شده، آراسته بـه مـهربانی؛ 2- (به مجاز) مـهربان و با محبت.

مـهرآذین

مـهرآذین :    (مـهر= مـهربانی و محبت + آذین (در قدیم) آیین، رسم، قاعده)، 1- درون آیین و روش مـهربانی و محبت، دارای آیین و رسم مـهربانی و محبت؛ 2- (به مجاز) مـهرورز، با محبت، مـهربان.

مـهرآذر

مـهرآذر :    (مـهر = مـهربانی و محبت + آذر = آتش)، 1- آتشِ مـهربانی و محبت؛ 2- (به مجاز) بسیـار مـهربان و با محبت، پر عاطفه و احساس.

مَهْدیـه

مَهْدیـه :    (عربی)ی کـه خداوند رستگاری را و راه راست را برایش تعیین کرد.

مَهدیسا

مَهدیسا :    (مَهدیس + ا (پسوند نسبت))، منسوب بـه مَهدیس، ( مَهدیس.

مَهدیس

مَهدیس :    (مَه = ماه + دیس = (پسوند شباهت))، 1- مانند ماه؛ 2- (به مجاز) زیبارو.

مـهدیـا

مـهدیـا :    (مـهدی = هدایت شده + ا (اسم ساز))، هدایت شده.

مَهدخت

مَهدخت :    (مَه = ماه + دخت = ) (= ماه دخت)، ( ماه دخت.

مَهدا

مَهدا :    (عربی) اول شب، پاسی از شب، آرامش شب.

مَهتاج

مَهتاج :    (= ماه تاج)، 1- تاج ماه؛ 2- (به مجاز) زیبای زیبایـان.

مَهتاب

مَهتاب :    1- نور و روشنایی ماه؛ 2- مـهتابی.

مَهتا (مَه تا)

مَهتا (مَه تا) :    1- همانند ماه، چون ماه؛ 2- (به مجاز) زیبارو.

مِهبانو

مِهبانو :    بانوی بانوان، سرور بانوان، بزرگ زنان.

مَهبان

مَهبان :    (مَه = ماه + بان (پسوند محافظ یـا مسئول))، (به مجاز) زیبا و مـهتاب رو.

مَهان

مَهان :    (مَه = ماه + ان (پسوند نسبت))، 1- منسوب بـه ماه؛ 2-(به مجاز) زیبارو؛ [چنانچه این واژه مِهان(mehān) تلفظ شود جمع مِه و به معنی بزرگان مـی‌باشد].

مـهاباد

مـهاباد :    (اعلام) 1) رودی درون استان آذربایجان غربی بـه طول 85 کیلومتر، کـه از ارتفاعات جنوب غربی سرچشمـه مـی  گیرد و پس از عبور از مـهاباد و مخلوط شدن با رودهای دیگر بـه دریـاچه  ی ارومـیه مـی  ریزد؛ 2) شـهرستانی درون جنوب شرقی ...

مِها

مِها :    بزرگ، بزرگتر. [چنانچه این کلمـه مَها /mahā/ تلفظ شود منسوب بـه ماه است؛ (به مجاز) زیبارو].

مَه جَبین

مَه جَبین :    (فارسی ـ عربی) (به مجاز) دارای پیشانی سفید و زیبا، زیباروی.

موهبت

موهبت :    (عربی، مَوهَبَة) هر چیز ارزشمندی کـه بهی بخشیده مـی  شود یـا او از آن بهره  مند است.

مونس

مونس :    (عربی) هم نشین و همراز، همدم.

مونا

مونا :    صاحب دساتیر کلمـه‌ی «مانا»، کـه نام خدای عز و جل هست به « مونا» تصحیح کـرده و آورده هست که « حتما دانست کـه مونا بالوا و خدا را گویند» و دکتر معین درون حاشیـه برهان قاطع گفته است: «مانا هزوارش مئونا ...

مولوده

مولوده :    (عربی) (مؤنث مولود)، ( مولود.

مولود

مولود :    (عربی) 1- آن کـه به دنیـا آمده، زاده شده، فرزند؛ 2- تولد، مـیلاد؛ 3- (به مجاز) نتیجه، حاصل؛ 4- (در احکام نجوم) زمان تولد.

موژان

موژان :    (= موجان) (در قدیم) خمار، پر کرشمـه (چشم).

موحده

موحده :    (عربی) (مؤنث موحد)، ( موحد.

مَنیژه

مَنیژه :    (اَعلام) (در شاهنامـه) افراسیـاب، کـه عاشق بیژن پهلوان ایرانی شد و با کمک رستم همراه بیژن بـه ایران گریخت. داستان او با بیژن یکی از پر آوازه‌ترین و دلکش‌ترین داستانـهای شاهنامـه مـی‌باشد.

مُنیره

مُنیره :    (عربی) نورانی و روشن و درخشان و آشکار.

مُنیراعظم

مُنیراعظم :    (عربی) 1- درخشندگی و تابندگی زیـاد؛ 2- (به مجاز) بسیـار زیبارو.

مُنیر

مُنیر :    (عربی) 1- ویژگی آنچه از خود نور داشته باشد، درون مقابلِ مستنیر؛ 2- درخشان، تابان، روشن.

مُنیبا

مُنیبا :    (عربی ـ فارسی) (منیب + ا (پسوند نسبت))، منسوب بـه منیب، ( منیب.

مُنوره

مُنوره :    (عربی) (مؤنث مُنور)، ن مُنور.

مُنور

مُنور :    (عربی) 1- روشن، درخشان، نورانی؛ 2- (به مجاز) روشن فکر.

مَنظَر

مَنظَر :    (عربی) 1- آنچه بر آن نظر بیفتد و به چشم دیده شود؛ 2- جلوه‌ی ظاهری هر شخص؛ 3- (به مجاز ) صورت و چهره، درون مقابلِ مَخبَر؛ 4- (در قدیم) منظره.

منصوره

منصوره :    (عربی) 1- (مؤنث منصور)، ( منصور 1- و2- ؛ 2-(اَعلام) شـهر بندری، درون شمال مصر، بر کرانـه‌ی راست رود نیل.

منزه

منزه :    (عربی) 1- بـه دور از آلودگی، پاک، پاکیزه؛ 2- مبرا، بری، بی  عیب.

مَنزلت

مَنزلت :    (عربی) 1- ارزش و اهمـیت؛ 2- (در قدیم) مقام، درجه؛ 3- نظم و انضباط؛ 4- حد، پایـه.

مَنال

مَنال :    (عربی) 1- (در قدیم) مال، دارایی، مِلک، ثروت؛ 2- درآمد، مداخل.

مُنا

مُنا :    (عربی) امـیدها، آرزوها، مقاصد.

مَلیکه

مَلیکه : ممتاز

ممتاز

ممتاز :    (عربی) 1- دارای امتیـاز، برتر، برجسته؛ 2- عالی، خوب، مرغوب؛ 3- مشخص، جدا، متمایز؛ 4- (در قدیم) مشـهور.

مِلیکا

مِلیکا :    گروهی از گیـاهان علفی چند ساله از خانواده‌ی گندمـیان کـه خودرو هستند.

ملیسا

ملیسا:    (عربی) 1- زمانی بین مغرب و نماز عشا؛ 2- ماه صَفر؛ 3- ماهی بین آخر گرما و زمستان.

ملیسی

ملیسی:  (عربی) (در قدیم) شیرین و بی دانـه (انار) .

مَلیحه

مَلیحه :    (عربی) (مؤنث ملیح) 1- (در قدیم) (به مجاز) ملیح، زیبا و خوشایند، دارای ملاحت، با نمک؛ 2- (در قدیم) دوست داشتنی و مورد پسند.

مُلوک

مُلوک :    (عربی) (جمعِ مِلَک) 1- پادشاهان؛ 2- (اَعلام) 1) دریـای ملوک بخشی از اقیـانوس آرام، مـیان شمال شرقی جزیره‌ی سلبس؛ 2) جزایر ملوک (= جزایر ادویـه): گروهی شامل حدود 1000 جزیره درون شرق اندونزی، مـیان جزیره‌ی سلبس و گینـه‌ی نو کـه بیشتر آنـها ...

ملودی

ملودی :    (فرانسوی، melodie) (در موسیقی) توالی تعدادی از اصوات درون موسیقی سازی و آوازی، بـه گونـه ای کـه یک واحد مستقل را بسازد و معمولاً قابل زمزمـه باشد.

مَلِک‌نسا

مَلِک‌نسا :    (عربی) 1- پادشاهِ زنان، سَرور زنان؛ 2- فرشته رو و زیبا درون مـیان زنان.

مَلِک‌ناز

مَلِک‌ناز :    (عربی ـ فارسی) 1- موجب افتخار پادشاه بـه لحاظ زیبایی؛ 2- ویژگی آن کـه ناز و کرشمـه‌ای شاهانـه دارد.

مَلَک‌سیما

مَلَک‌سیما :    (عربی) خوشگل، پری‌چهر، فرشته روی، زیبا روی.

مَلَک‌زمان

مَلَک‌زمان :    (عربی) (= مَلَک جهان)، ( مَلَک جهان.

مَلک‌جهان

مَلک‌جهان :    (عربی ـ معرب) 1- فرشته جهان؛ 2- (به مجاز) زیباروترین.

ملایم

ملایم :    (عربی) 1- فاقد شدت و تندی؛ 2- (به مجاز) دارای اخلاق خوش و سازگار با دیگران، مـهربان، نرمخو؛ 3- (در حالت قیدی) با نرمـی و آهستگی، بـه آرامـی، آهسته؛ 4- (در قدیم) دارای تطابق، سازگار، متناسب؛ 5- (در قدیم) خوشایند.

ملاحت

ملاحت:    (عربی) 1- حالتی درون چهره کـه شخص را دوست داشتنی مـی‌نماید، نمکین بودن، با نمک بودن؛ 2- خوشایند بودن، دوست داشتنی بودن.

مَکیـه

مَکیـه :    (عربی) (مؤنث مکی)، 1- مربوط یـا متعلق بـه مکه؛ 2-اهل مکه؛ 3- (اَعلام) سوره‌هایی از قرآن مجید کـه در مکه نازل شده است.

مُکَرمـه

مُکَرمـه :    (عربی) (مؤنث مُکَرم)، زن گرامـی و عزیز کرده.

مقصوده

مقصوده :    (عربی) 1- مطلوب و خواسته شده و محبوب و مورد پسند؛ 2- مورد علاقه.

مُقدسه

مُقدسه :    (عربی) (مؤنث مقدس)، 1- مقدس، دارای تقدس و پاکی، مبرا از هر آلودگی، پاک و قابل احترام دانسته شده بویژه از نظر مذهبی؛ 2- آن‌که از پلیدی و زشتی و گناه دوری مـی‌کند، پارسا.

مَقبوله

مَقبوله :    (عربی) (مؤنث مَقبول)، 1- مورد قبول، پذیرفته شده؛ 2- دلنشین، دوست داشتنی، زیبا؛ 3- خوشایند، مطلوب.

مُعینا

مُعینا :    (عربی ـ فارسی) (معین + ا (پسوند نسبت))، منسوب بـه مُعین، ( مُعین.

مُعظمـه

مُعظمـه :    (عربی، معظمة) 1- بزرگ داشته شده، بزرگ؛ 2- (اعلام) نویسنده   بانوی تاجیکستان [1988-1951 مـیلادی] معظمـه فرزند شخصیتی بـه نام احمد اسفره از استان خجند، تحصیلاتش را درون دانشگاه تربیت معلم خجند تمام کرد و از آن بعد کار تدریس را درون پیش ...

معصومـه

معصومـه :    (عربی) (مؤنث معصوم) 1- (در قدیم) زن بی‌گناه و پاک. + ( معصوم. 1-  ؛ 2- (اَعلام) لقب حضرت فاطمـه (معصومـه) گرامـی امام رضا(ع).

مُعزز

مُعزز :    (عربی) 1- عزیز ، گرامـی؛ 2- بزرگوار و ارجمند (زن).

مُطهّر

مُطهّر :    (عربی) 1- پاک و مقدس؛ 2- (در قدیم) منزه.

مشکات

مشکات :    (عربی) 1- از واژه‌های قرآنی؛ 2- (در قدیم) چراغدان؛ 3- ظرف بلورین کـه در آن چراغ مـی‌افروختند و نور از آن بـه هر سو منعمـی شد و فضای زیـادی را روشن مـی‌کرد؛ 4- (در عرفان) مراد از مشکات نفس هست در ...

مشک ناز

مشک ناز :    (اَعلام) (در شاهنامـه) نام یکی از چهار آسیـابان کـه به همسری بهرام گور درون آمدند.

مسعوده

مسعوده :    (عربی) (مؤنث مسعود) (در قدیم) خجسته، مبارک، + ( مسعود. 1- و 2-

مَستوره

مَستوره :    (عربی) (مؤنث مستور) 1- (در قدیم) (به مجاز) مستور، پنـهان، پوشیده؛ 2- (در قدیم) (به مجاز) پارسا، پاک دامن، پرهیزگار، دارای پوشش و حجاب؛ 3- (به مجاز) نجیب و پاک دامن مانند پارسایـان، پرهیزکارانـه.

مستانـه

مستانـه :    1- (به مجاز) سرخوش و شاد، همراه با سرخوشی و شادی؛ 2- (در قدیم) (به مجاز) با حالت سرخوشی و سرمستی.

مژگان

مژگان :    1- مژه‌ها، موی پلک چشم؛ 2- (در اصطلاح عشاق) اشاره بـه سنان و نیزه و پیکان و تیر کـه از کرشمـه و غمزه‌های معشوق بـه هدف ‌ی عاشق مـی‌رسد، دارد.

مژده

مژده :    خبر خوش و شادی بخش، بشارت، مژدگانی.

مُزَیَن

مُزَیَن :    (عربی) تزیین شده، آراسته. [این کلمـه چنانچه مُزَیِن /mozayyen/ تلفظ شود بـه معنی «آرایشگر» است].

مریم

مریم :    1- (در گیـاهی) گل سفید خوشـه‌ای خوشبو و دارای عطر با دوام، و نیز گیـاهی علفی، پایـا و زینتیِ این گل کـه از خانواده‌ی سوسن هست و پیـاز دارد؛ 2- (اَعلام) 1) نام سوره‌ی نوزدهم از قرآن کریم دارای نود و هشت ...

مُرَوه

مُرَوه :    بـه معنی مُرَوَح هست که بسیـار خوشبو و معطر کننده است، خوشبوی شده، بوی عطر گرفته. [چنانچه این کلمـه بـه فتح اول (مَروه) تلفظ شود محلی هست که حاجیـان درون مراسم حج بین آن و صفا «سعی» مـی‌کنند کـه در اصطلاع عارفان ...

مُروارید

مُروارید :    1- (در مواد) توده‌ی سخت، گِرد، کوچک و درخشان بـه رنگ سفید نقره‌ای یـا خاکستری مایل بـه آبی کـه در بعضی از صدفهای دریـایی یـافت مـی‌شود و از سنگهای قیمتی است، دُرّ، لؤلؤ؛ 2- (در گیـاهی) نوعی گُل (گُلِ مروارید).

مُروا

مُروا :    (در قدیم) فال خوب درون مقابلِ مرغوا.

مَرمَر

مَرمَر :    1- (در علوم زمـین) نوعی سنگ دگرگون شده‌ی آهکی کـه به علت زیبایی درون کارهای مجسمـه سازی و نماسازی ساختمان‌ها بـه کار مـی‌رود؛ 2- (به مجاز) سفید چهره و زیبا.

مَرضیـه

مَرضیـه :    (عربی) مرضی، پسندیده.

مُرَصع

مُرَصع :    (عربی) 1- آنچه با جواهر تزئین شده باشد، جواهر نشان؛ 2- (در ادبیـات) ویژگی شعری کـه آرایـه‌ی ترصیع درون آن به‌کار رفته باشد؛ 3- (در خوش‌نویسی) یکی از انواع خطوط عربی.

مِرسده

مِرسده :    [مِرس = نام درختی، راش (فاگوس سیلواتیکا) + ده (پسوند مکان)]، 1- جنگل راش، جای روئیدن راش؛ 2-(به مجاز) زیبا، با طراوت و خرم.(؟)

مُرسا

مُرسا :    (عربی) استوار گشتن، واقع شدن و ثابت گردیدن.

مرحمت

مرحمت :    (عربی) لطف و مـهربانی داشتن، مـهربانی، لطف.

مرجانـه

مرجانـه :    (عربی، مرجانة) 1- مروارید خُرد؛ 2- یک دانـه مروارید خُرد، واحد مرجان بـه معنی یک دانـه مرجان؛ 3- (اَعلام) روستایی درون شـهرستان تربت حیدریـه درون استان خراسان رضوی.

مرجان

مرجان :    (سریـانی) 1- جانور بی‌مـهره‌ی کوچک دریـایی کـه پوشش آهکی ترشح مـی‌کند و نسل‌های جدید آن روی بقایـای نسل قدیمـی زندگی مـی‌کنند و جزایر مرجانی را بوجود مـی‌آورند؛ 2- بقایـای قرمز رنگ رسوب یـافته از همـین جانور کـه از آن درون جواهر سازی ...

مرال

مرال :    (ترکی) (= مارال)‏، ( مارال.

مَدیحه

مَدیحه :    (عربی) سخنی (معمولاً شعر) کـه در ستایشی گفته‌ یـا سروده مـی‌شود.

مِدیـا

مِدیـا :    (اَعلام) 1) نام یونانی ایـات جبال یـا عراق عجم کـه نواحی آن عبارت بوده از قرمـیس یـا کرمانشاهان، همدان، ری و اصفهان؛ این نواحی سرزمـینی کوهستانی و پهناور بوده کـه یونانیـان بـه آن «مدیـا» گفته‌اند. سرزمـین ماد؛ 2) نام زن آخرین پادشاه ...

مُحَیّا

مُحَیّا :    (عربی) (در قدیم) چهره، صورت.

مَحیـا

مَحیـا :    (عربی) حیـات، زندگی.

مُحَنّا

مُحَنّا :    (عربی) بـه حَنا خضاب کرده، مخضب بـه حَنا.

محسنـه

محسنـه :    (عربی) (مؤنث محسن)، 1- (در قدیم) آراسته و زیبا؛ 2-زن احسان کننده، زن نیکوکار.

مُحَدِثه

مُحَدِثه :    (عربی) (مؤنث مُحَدِث)، 1- مُحَدِث (زن)،   مُحَدِث؛ 2- (اَعلام) یکی از القاب حضرت  زهرا(س).

محجوبه

محجوبه :    (عربی) 1- (مؤنث محجوب)، ( محجوب، 2- دارای حجاب (زن).

محجوب

محجوب :    (عربی) 1- با حجب و حیـا و مؤدب؛ 2- (در قدیم) درون حجاب شده، پوشیده، پنـهان؛ 3- (در قدیم) (به مجاز) بازداشته شده، منع شده؛ 4- (در عرفان)ی کـه مـیان او و حق حجابی هست و هنوز شایستگی درک حقیقت و ...

محترم

محترم :    (عربی) 1- قابل احترام، عزیز و گرامـی؛ 2- (در قدیم) دارای حرمت و مقدس.

محبوبه

محبوبه :    (عربی) 1- نام گیـاهی (محبوبه‌ی شب)؛ 2- محبوب (زن)؛ 3- معشوق، معشوقه، محبوب، + ن.ک. محبوب.

محبت

محبت :    (عربی) 1- دوست داشتنِی یـا چیزی، مـهربان بودن نسبت بهی یـا چیزی، مِهر، دوستی؛ 2- (در تصوف) شور و شوق بسیـار داشتنِ سالک به منظور رسیدن بـه خداوند.

متینـه

متینـه :    (عربی) (مؤنث متین)، ( متین.

متینا

متینا :    (عربی) (مؤنث متین)، ( متین.

متانت

متانت :    (عربی) 1- حالت استواری و سنگینی درون رفتار همراه با پرهیز از نشان دادنِ هیجان‌های درونی، وقار؛ 2- (در قدیم) استواری، محکمـی.

مبینـه

مبینـه :    (عربی ـ فارسی) (مبین + ه (پسوند نسبت))، منسوب بـه مبین، ( مبین.

مبینا

مبینا :    (عربی) (مؤنث مبین)، ( مبین.

مبارکه

مبارکه :    (عربی) (مؤنث مبارک)، ( مبارک.

مایسا

مایسا :    نام گیـاهی کوچک و یک ساله کـه بسیـار ظریف است.

مایـا

مایـا :    1- (اوستایی) منش نیک، بخشنده؛ 2- (اَعلام) 1) (در روم باستان) اِلهه‌ی فراوانی سبزه و بهار درون نزد رومـیان؛ 2) قوم سرخپوست بومـی آمریکای مرکزی، کـه زبان ویژه‌ی خود را دارند و پیش از ورود سفید پوستان، تمدن درخشانی داشتند.

ماهین

ماهین :    (ماه + ین (پسوند نسبت))، 1- منسوب بـه ماه؛ 2- (به مجاز) زیبارو.

ماهوَر

ماهوَر :    (ماه + وَر (پسوند دارندگی))، 1- دارای ویژگی و صفت ماه؛ 2- (به مجاز) زیبارو.

ماه‌وش

ماه‌وش :    (= مـهوش) ماه مانند، مانند ماه؛ (به مجاز) رعنا و زیبا و معشوقه، زیبا و درخشان. + ن.ک. مَهوش.

ماهوَر

ماهوَر :    (ماه + وَر (پسوند دارندگی))، 1- دارای ویژگی و صفت ماه؛ 2- (به مجاز) زیبارو.

ماه‌نوش

ماه‌نوش :    1- ماه جاویدان و همـیشگی؛ 2- (به مجاز) زیباروی همـیشـه زیبا.

ماه‌نگار

ماه‌نگار :    (ماه + نگار = معشوق) (به مجاز) معشوقه‌ی زیبارو.

ماه‌نِسا

ماه‌نِسا :    1- ماهِ زنان؛ 2- (به مجاز) زیبا رو درون مـیان زنان، زیبارو.

ماهناز

ماهناز :    (ماه + ناز = قشنگ، زیبا) ماهروی زیبا.

ماه‌منظر

ماه‌منظر :    آنچه کـه دارای منظری چون ماه باشد، ماه چهر. + آ ماه چهر.

ماهکان

ماهکان :    (ماهک+ ان (پسوند نسب)) منسوب بـه ماهک، ( ماهک.

ماهک

ماهک :    (ماه+ ک/-ak/ (پسوند تصغیر و تحبیب)) 1- خوبروی کوچک، معشوقک زیباروی و یـا خوبروی دوست داشتنی و زیباروی محبوب.

ماه‌صنم

ماه‌صنم :    (فارسی ـ عربی) از نام  های مرکب، ، ماه و صنم.

ماه‌سیما

ماه‌سیما :    (= ماه چهر)، ( ماه چهر.

ماهرو

ماهرو :    (= ماه چهر)، ( ماه چهر.

ماهرخسار

ماهرخسار :    (= ماه چهر)، ( ماه چهر.

ماهرخ

ماهرخ :    (= ماه چهر)، ( ماه چهر.

ماهِده

ماهِده :    (مؤنث ماهِد)، ( ماهِد.

ماه‌دخت

ماه‌دخت :    (ماه + دخت = ) 1- ماه، ی کـه مانند ماه است؛ 2- (به مجاز) زیبارو.

ماه‌جهان

ماه‌جهان :    (به مجاز) زیبای جهان.

ماه‌تابان

ماه‌تابان :    1- آن کـه چهره‌اش مثل ماه تابان است؛ 2- (به مجاز) زیبارو.

ماهتاب

ماهتاب :    پرتو ماه، شعاع ماه، نور ماه، مـهتاب.

ماتینا

ماتینا :    نام ساتراپ نشینِ [ولایت تحت امر حاکم یـا والی درون ایران دوران هخا] شمال شرقی ارمنستان کـه به دست کیـاکسار یـا (هوخشتره) فتح شده هست و درون زمان داریوش اول از ارمنستان مجزا شده است.

ماه‌پیکر

ماه‌پیکر :    1- صفت آن کـه پیکرش مانند ماه زیبا و دل انگیز باشد؛ 2-(به مجاز) معشوقِ زیبا.

ماه‌پری

ماه‌پری :    1- پریِ مانند ماه؛ 2- (به مجاز) بسیـار زیبا.

ماهانا

ماهانا :    (ماهان+ ا (پسوند نسبت))  منسوب بـه ماهان، ( ماهان.

ماه‌آفرین

ماه‌آفرین :    1- آفریده‌ی ماه؛ 2- (به مجاز) زیبارو(ی)؛ 3- (اَعلام) نام یکی از زنان فتحعلی شاه قاجار و مادر زبیده.

ماه منیر

ماه منیر :    (فارسی ـ عربی) 1- ماه درخشان و تابان؛ 2- (به مجاز) زیبارو.

ماه گل

ماه گل :    1- گلِ ماه؛ 2- (به مجاز) زیبارو. + ن.ک. مَهگل.

ماه طَلعت

ماه طَلعت :    (فارسی ـ عربی)، 1- ماه سیما، ماه چهره؛ 2- (به مجاز) زیبارو.

ماه پسند

ماه پسند :    (ماه + پسند = جزء پسین بعضی از کلمـه  های مرکّب، بـه معنی «پسندیده» یـا «قبول شوند») 1- ویژگیی کـه پسندیده و مورد قبول ماه مـی  باشد؛ 2- (به مجاز) زیباروی چون ماه.

ماه

ماه :    1- (در نجوم) جِرم آسمانی نسبتاً بزرگی کـه شب‌ها بـه صورت لکه‌ی روشن بزرگی از زمـین دیده مـی‌شود و هر 29 که تا 30 شبانـه روز یک بار دور زمـین مـی‌گردد؛ 2- قمر؛ 3- (در گفتگو) (به مجاز) بسیـار خوب و دوست داشتنی؛ ...

مانیـا

مانیـا :    1- (در پارسی باستان) خانـه، سرای؛ 2- (در پهلوی) برابر با واژه‌ی مان بـه معنی خانـه و مسکن؛ 3- (در یونانی، mania) شیدایی، عشقِ شدید، شوقِ مفرط، شیفتگی؛ 4- (اَعلام) 1) نام زن زِنیس حاکم ولایت اِاُلی جزو ایـالات تحت فرماندهی فرناباذ ...

مانِلی

مانِلی :    (مازندرانی)، 1- بمان برایم (؟)؛ 2- (اَعلام) (نام شخصیتی درون شعر علی اسفندیـاری (نیما یوشیج)).

ماندگار

ماندگار :   ی کـه در جایی اقامت (دایمـی و طولانی) کند، پایدار، با دوام، ماندنی. [در فرهنگ معین آمده: گاه این کلمـه را به منظور فرزندی دهند کـه برادران و ان قبل از او درون کودکی فوت کرده‌اند (برای تفأل بـه ادامـه زندگی او)].

ماندانا

ماندانا :    1- (در یونانی) mav avn ؛ 2- (در پارسی باستان) mand بـه معنی عنبر سیـاه؛ 3- (اَعلام) [قرن 6 پیش از مـیلاد] آستیـاگس (= ایشتوویگو) آخرین پادشاه ماد، زن کمبوجیـه‌ی اول و مادر کوروشِ کبیر.

مانا

مانا :    (صفت از ماندن) 1- ماندنی، پایدار؛ 2- (در پهلوی) مانند و مانند بودن.

مامَک

مامَک :   (مام= مادر+ ک/ ak -/ (پسوند تحبیب))، 1- (در قدیم) مادر؛ 2- خطاب محبت آمـیز بـه فرزند ؛ 3- زن پیر؛ 4- مادرک (مـهربان).

ماریـه

ماریـه :    1- زنِ سفید و براق، بسیـار درخشنده؛ 2- (اَعلام) نام همسر قبطی پیـامبر اسلام(ص) و مادر ابراهیم ابن محمّد پسر پیـامبر اسلام(ص).

مارینا

مارینا :    (اَعلام) نام ارته‌باذ [پادشاه ماد] بـه قول پلوتارک کـه با غیر ایرانیـان (اومن یونانی) ازدواج کرد. نام این بـه قول آریـان «آرتونیس» مـی‌باشد.[ماریـا نوعی گشتار آوا شناختی از مریم درون زبان های اسپانیـایی و آسیـایی است].

ماری

ماری :    گونـه‌ی دیگری از مریم ـ مادر حضرت عیسی مسیح(ع) ـ کـه در زبان‌های اروپایی رایج است. [ماری نوعی گشتار آوا شناختی از مریم درون زبان فرانسوی است].

مارال

مارال :    1- (ترکی) مرال، گوزن، آهو؛ 2- (به مجاز) زیبا و خوش اندام.

ماجده

ماجده :    (عربی) (مؤنث ماجد)، زنِ بزرگوار.

ماتینا

ماتینا :    نام ساتراپ نشینِ [ولایت تحت امر حاکم یـا والی درون ایران دوران هخا] شمال شرقی ارمنستان کـه به دست کیـاکسار یـا (هوخشتره) فتح شده هست و درون زمان داریوش اول از ارمنستان مجزا شده است.




[اسم با حرف م :: راهنمای انتخاب اسم نام پسر زیبای ... ع اسم متینا]

نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Fri, 20 Jul 2018 07:12:00 +0000